easy moneny
راه های کسب درآمد از اینترنت
 
 
سه شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 19:33 ::  نويسنده : samaneh_alexa

داستان کوتاه “دخترک” نوشته ی خلیل میلانی فرد !

خسته شده بود..!
خسته از دعواهای روزانه…
خسته از کمربند رنگ و رو رفته ی پدرش..
افکارش به پوچی خورده بودند..

داستان "دخترک" نوشته ی خلیل میلانی فرد !

داستان "دخترک" نوشته ی خلیل میلانی فرد !

فکر تمام لحظاتش شده بود خود کشی..
برای اولین بار از خدا گله کرد ..نالید..اشکهایش همچون قطرات  باران شروع به باریدن کرده بود.. نگاهش به در و پنجره ی زنگ زده ی اتاق که با خواهر و مادرش در آنجا شبهای تیره بختی شان را صبح میکردند دوخته شده بود..
گویی که خدا تمام داغ دلش را سر او خالی کرده باشد..
تصمیمش را گرفت..!
میخواهد مانند هزاران دختر پاک و معصوم دیگر که شبی چرکین آمدنشان را رقم زد تنش را به خیابانهای کثیف و  بی رحم  ، بسپارد..
خرت و پرتهایش را درون کوله پشتی انبار کرد و مانند آهویی گریزان از وسط میدان کتکاری به سرعت رد شد و ضربه ای دیگر را به نشانه ی آخرین یادگار بردگی در آن ویرانه از کمر بند پدرش با خود برد..

دخترک در آن تاریکی شب حتی از سایه ی خود میترسید..
در و دیوار را به شکل پدرش میدید..
با دیدن هر چیزی دلش به مدت چند ثانیه از طپش می افتاد..
با بدبختی هرچه تمام خود را به اتوبان رساند..

ساعت حدودا دوازده شب بود..از شلوغی شهر خبری نبود..
بعد از گذر چند دقیقه ماشینها بوق زنان وهریک با دیالگی که همچون پتک بر سر دخترک کوبیده میشد میگذشتند..
نه راه پیش داشت نه راه پس..
دلش را به دریا زد و با آخرین ماشینی که برایش ایستاد سوار شد…
در مسیر همه ی لحظاتی که پدرش در حالت خماری او را به قصد کش کتک میزد تا با آن پیرمرد ثروتمند که سن پدر بزرگش را داشت ازدواج کند جلوی چشمانش پدیدار شد..
با خود داشت درد کتک های پدرش را با درد هرزگی مقایسه میکرد…
دو خیابان مانده به خانه ی مرد هوسران با جیغ و داد از ماشین پیاده شد..
تصمیم نهاییش را گرفته بود..
فهمیده بود که درد کتک خوردن از درد هرزگی خیلی کمتر است..
با شوق  و ذوق به اغوش  کمربند پدر بازگشت…



جمعه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 17:4 ::  نويسنده : samaneh_alexa

خدايا من همانم،

که در خلوت از تو شرم نکردم

و در آشکارا هم رعايت تـو را نـکـردم

منم صـاحب مصيبت ها و ماجراهاي بزرگ

من همانم که به سرور خود جسارت کرده است

من همانم که جـبار آســـمان را نافرماني کرده است

من همانم که زمينه معصيت خــداوند جليل را فراهم کردم

من همانم که تو مهلتم دادي و به خود نيامدم

تو همواره با صبوري ات مهلتم دادي

و با پرده اغماضت گناهـانم را پوشانـدي

و از عقوبـت گناهــــــانم اجتـنـاب مي ورزي

انـگار تو شــــرمسار منی ...



جمعه 24 تير 1391برچسب:, :: 17:0 ::  نويسنده : samaneh_alexa

رسول خدا فرمود: زمانی موسی نشسته بود که ناگاه شیطان سوی او آمد در حالی که کلاه درازی به سر داشت . نزدیک او که رسید کلاه از سر برداشت و به موسی سلام کرد .

موسی گفت: تو کیستی؟
گفت: من شیطانم .

موسی گفت: شیطان تویی! خدا آواره ات کند .
گفت: من آمده ام به خاطر منزلتی که نزد خدا داری سلامت کنم .

موسی گفت: این کلاه چیست؟
گفت: به وسیله این کلاه دل آدمیزاد را می ربایم .

موسی گفت: به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او مسلط می شوی؟
گفت: هنگامی که او از خودش خوشش آید و عملش را زیاد شمارد و گناهش را کوچک بشمارد بر او مسلط می شوم .



جمعه 16 تير 1391برچسب:, :: 16:58 ::  نويسنده : samaneh_alexa

خدایا؛

تو را بخشنده پنداشتم و گنـاه کـار شـدم

تو را وفادار دیدم و هر جا کـه رفـتـم بـازگشتم

تو را عاشـق دیـدم و غـریـبـانـه عـاشـقت شـدم

تورا گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟



جمعه 10 تير 1391برچسب:, :: 16:57 ::  نويسنده : samaneh_alexa

گويند در بنى اسرائيل، مردى بود که مى ‏گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانى کرده‏ ام و گناه و معصيت بسیار از من سر زده است؛ اما تاکنون زيانى و کيفرى نديده ‏ام . اگر گناه، جزا دارد و گناهکار بايد کيفر بيند، پس چرا ما را کيفرى و عذابى نمى ‏رسد!؟

در همان روزها، پيامبر قوم بنى اسرائيل، نزد آن مرد آمد و گفت: خداوند مى‏ فرمايد که ما تو را عذاب‏ هاى بسيار کرده ‏ايم و تو خود نمى ‏دانى! آيا تو را از شيرينى عبادت خود، محروم نکرده ‏ايم؟ آيا در مناجات را بر روى تو نبسته ‏ايم؟ آيا اميد به زندگى خوش در آخرت را از تو نگرفته ‏ايم؟ عذابى بزرگ‏تر و سهمگين ‏تر از اين مى ‏خواهى؟



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

درباره وبلاگ


اگر به دنبال پولدار شدن هستید پس فرصت را ازدست ندهید به ما بپیوندید
آخرین مطالب
پيوندها

با سلام به شما دوست عزیز مارا برای تبادل لینک گر چه شایسته نیستیم که در کنار وبلاگ زیبای شما باشی انتخاب کنید.ممنون میشم..............................





نويسندگان


Alternative content